پیرامون هنر

ازدگرگونی این‏جا خوشم اومده. گاهی می‏آیم و سرکی می‏‏کشم. انگار خانه حسابی تکانده شده. دلم می‏خواد بتونم روحم را تکان بدهم. بتونم مانند گذشته همه را دوست داشته‏باشم بدون آن‏که رفتارشون در کار من بازتاب داشته‏باشه. کاش بشه. احساس می‏کنم با گذشت زمان گذشت هم کم‏تر می‏شه. نمی‏دونم دچار احساس‏های گوناگونم. زنگ سراشیبی زده شده و من حیران از گذشت این همه سال...
عطری خریده‏ام که هر بار از پی‏آمد کارم خشنود هستم می‏توانم آن را به کار ببرم. بوی خوشش پیرامونم را گرفته :)

هیچ نظری موجود نیست: