پیرامون هنر

بارها شده كه در بانك يا مراكزي از اين دست كسي پيدا شده كه عجله داشته‌است و خواسته‌است كه كارش زودتر تمام بشود و چيزي را گاه به درست و گاه به بهانه گفته‌است. كم كم اين حالت به جمله‌اي زبان‌زد تبديل شد كه : «غذام رو گازه، بچه‌ام تنهاست، اتو تو برقه و ...». اين روزهاي من دست كمي از تمام اين حالت‌ها را ندارند. نسخه‌ي آماده‌ي چاپ در دستم است. مقاله بايد بنويسم و مشق‌هاي هفتگي كه خواندن و ترجمه‌ي دم‌دستي براي ارايه در كلاس است تا درس دادن و مطالعه‌ي قبل از كلاس. به اين تركيب حال خراب عاشق دل‌شكسته را هم بيفزايد. نمك و فلفلش مانده فقط!
چرا اين‌جوري است؟ چرا وقتي بايد دل بكني، نمي‌توني و هنوز منتظري. منتظر يك جوانه. راستي دو نشانه را هم بايد بنويسم. گلداني كه  شكل و شمايل خشكيده داشت امروز ديدم از ته ساقه جوانه زده! و ديگر اين جمله شريعتي كه ايميلي به دستم رسيد: « یه مرداب برای به‌دست آوردن یه نیلوفر سالها می‌خوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره پس اگرکسی رو دوست داری برای داشتنش حتا شده سال‌ها صبر کن»
كاش اين روزهاي سربالايي رفتن زودتر تموم بشه.

هیچ نظری موجود نیست: