کنار ایوان نشستهام، هوا دلچسب است. گاهی بادی میآید و تنم مور مور میشود. چای را مزه مزه میکنم و با خودم فکر می کنم. هزار چرای بیپاسخ دورهام کردهاند. چندتایی وزنهی سنگینتری دارند اینجا مینویسم شاید روزی به جواب برسم.
- این که چرا زنها در اینجا که من میشناسمشان (دیگر جایها را نمیدانم) تا وفتی از نظر احساسی آزاد هستند، مستقلاند، پرکارند هزار هندوانه در دست دارند بی آنکه یکی ترک بردارد اما وای به حال روزی که عاشق شوند. مسخ میشوند، میشوند همان چیزی که شاهزادهی دونکیشوتیشان میخواهد حتا اگر 180 درجه با آرا خودشان فرق کند و اگر هم دچار شکست عشقی شوند یاس تمام وجودشان را میگیرد دنیا به آخر میرسد و از انسانی فعال و پویا یک شی مچاله شده باقی میماند آیا این به تصور همگانی تاریخی ما از زن برمیگردد که او را ناقص میببند؟ و حال زن امروز تلاش میکند که قانون را نقض کند، پس پرکار میشود جای چهار نفر کار میکند تا ثابت کند که او هم تواناست و استحقاق احترام اجتماعی؟ وقتی هم که شکست میخورد خوب طبیعی است آن ماکت هرکول بادکرده فرو بنشیند و خود را آویزان یک مرد هر چند بسیار ناتوانتر از خودش، در مواردی حتا بیمار و روانی ببیند و بخواهد.
- از اتفاق میدان کاج تا امروز دارم فکر میکنم به اینکه چرا مردم بیکنش شدهاند؟ و پرسش مهم دیگر این است که زن امروزی چرا تا این حد اخلاق را زیر پا گذاشته. پاکدامنی کهن الگویی چند هزار ساله است چگونه در دورانی کوتاه به باد رفتهاست؟ کاش بحثی در بلاگستان راه بیفتد بر اساس این که سرچشمهی این بیماری کجاست؟ در نگاه نخست مدیومهای آن ور آب بهویژه فارسی وان در تیررس است اما فقط این نیست.
- نکتهی آخری که میخواهم یادآور شوم نگاه قطبینگر برخی از دوستان است. این که زن را در این جا تا این حد شیفته آن ور آب میبینند و قصههایی میبافند که دست کم از غول شش سر و هشت دست و پا ندارد. بدون منطقی استدلالی و کاملا تحت نگاهی یکسویه .
- این که چرا زنها در اینجا که من میشناسمشان (دیگر جایها را نمیدانم) تا وفتی از نظر احساسی آزاد هستند، مستقلاند، پرکارند هزار هندوانه در دست دارند بی آنکه یکی ترک بردارد اما وای به حال روزی که عاشق شوند. مسخ میشوند، میشوند همان چیزی که شاهزادهی دونکیشوتیشان میخواهد حتا اگر 180 درجه با آرا خودشان فرق کند و اگر هم دچار شکست عشقی شوند یاس تمام وجودشان را میگیرد دنیا به آخر میرسد و از انسانی فعال و پویا یک شی مچاله شده باقی میماند آیا این به تصور همگانی تاریخی ما از زن برمیگردد که او را ناقص میببند؟ و حال زن امروز تلاش میکند که قانون را نقض کند، پس پرکار میشود جای چهار نفر کار میکند تا ثابت کند که او هم تواناست و استحقاق احترام اجتماعی؟ وقتی هم که شکست میخورد خوب طبیعی است آن ماکت هرکول بادکرده فرو بنشیند و خود را آویزان یک مرد هر چند بسیار ناتوانتر از خودش، در مواردی حتا بیمار و روانی ببیند و بخواهد.
- از اتفاق میدان کاج تا امروز دارم فکر میکنم به اینکه چرا مردم بیکنش شدهاند؟ و پرسش مهم دیگر این است که زن امروزی چرا تا این حد اخلاق را زیر پا گذاشته. پاکدامنی کهن الگویی چند هزار ساله است چگونه در دورانی کوتاه به باد رفتهاست؟ کاش بحثی در بلاگستان راه بیفتد بر اساس این که سرچشمهی این بیماری کجاست؟ در نگاه نخست مدیومهای آن ور آب بهویژه فارسی وان در تیررس است اما فقط این نیست.
- نکتهی آخری که میخواهم یادآور شوم نگاه قطبینگر برخی از دوستان است. این که زن را در این جا تا این حد شیفته آن ور آب میبینند و قصههایی میبافند که دست کم از غول شش سر و هشت دست و پا ندارد. بدون منطقی استدلالی و کاملا تحت نگاهی یکسویه .
۲ نظر:
ارسال یک نظر