پیرامون هنر

بعدازظهر پاییزی

کنار ایوان نشسته‏ام، هوا دل‏چسب است. گاهی بادی می‏آید و تنم مور مور می‏شود. چای را مزه مزه می‏کنم و با خودم فکر می کنم. هزار چرای بی‏پاسخ دوره‏ام کرده‏اند. چندتایی وزنه‏ی سنگین‏تری دارند این‏جا می‏نویسم شاید روزی به جواب برسم.
- این که چرا زن‏ها در این‏جا که من می‏شناسمشان (دیگر جای‏ها را نمی‏دانم) تا وفتی از نظر احساسی آزاد هستند، مستقل‏اند، پرکارند هزار هندوانه در دست دارند بی آن‏که یکی ترک بردارد اما وای به حال روزی که عاشق شوند. مسخ می‏شوند، می‏شوند همان چیزی که شاهزاده‏ی دونکیشوتیشان می‏خواهد حتا اگر 180 درجه با آرا خودشان فرق کند و اگر هم دچار شکست عشقی شوند یاس تمام وجودشان را می‏گیرد دنیا به آخر می‏رسد و از انسانی فعال و پویا یک شی مچاله شده باقی می‏ماند آیا این به تصور همگانی تاریخی ما از زن برمی‏گردد که او را ناقص می‏‏ببند؟  و حال زن امروز تلاش می‏کند که قانون را نقض کند، پس پرکار می‏شود جای چهار نفر کار می‏کند تا ثابت کند که او هم تواناست و استحقاق احترام اجتماعی؟ وقتی هم که شکست می‏خورد خوب طبیعی است آن ماکت هرکول بادکرده فرو بنشیند و خود را آویزان یک مرد هر چند بسیار ناتوان‏تر از خودش، در مواردی حتا بیمار و روانی  ببیند و بخواهد.
- از اتفاق میدان کاج تا امروز دارم فکر می‏کنم به این‏که چرا مردم بی‏کنش شده‏اند؟ و پرسش مهم دیگر این است که زن امروزی چرا تا این حد اخلاق را زیر پا گذاشته. پاک‏دامنی کهن الگویی چند هزار ساله است چگونه در دورانی کوتاه به باد رفته‏است؟ کاش بحثی در بلاگستان راه بیفتد بر اساس این که سرچشمه‏ی این بیماری کجاست؟ در نگاه نخست مدیوم‏های آن‏ ور آب به‏ویژه فارسی وان در تیررس است اما فقط این نیست.
- نکته‏ی آخری که می‏خواهم یادآور شوم نگاه قطبی‏‏نگر برخی از دوستان است. این که زن را در این جا تا این حد شیفته آن ور آب می‏بینند و قصه‏هایی می‏بافند که دست کم از غول شش سر و هشت دست و پا ندارد. بدون منطقی استدلالی و کاملا تحت نگاهی یک‏سویه .

۲ نظر:

mojtaba mostafavi گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
mojtaba mostafavi گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.